دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

Sonnet 322

راحت تر از چیزی که می گفتی

با غم کنار آمد خیالاتم

اما خودم فرقی نکردم چون:

بی عشق، هم درگیر افراطم

راحت تر از چیزی که می گفتم

شبها بدون تو غزل خواندم

از رفتنت دیگر نترسیدم

در خانه تنها ، بی صدا ماندم

برداشتم ، با دستِ لرزانم

از زیر پاهایت غرورم را

تغییر کرده رنگ چشمانم

از ته زدم، موهای بورم را

راحت شدم ، راحت شدم، راحت

دیگر مرا مردی نمی بیند

دیگر کسی گلهای مریم را

دزدانه از گلدان نمی چیند

برداشتم پسوندِ اسمت را

از گوشی ام ،"مغرورِ معمولی!"

یک عمر "عشقم" بودی و حالا

یک آشنای دورِ معمولی !

دیگر تمام تخت را ،هرشب ...

سهم خودم کردم وَ می خوابم

تنها شدم با بسته ی قُرصم

تنها شدم با کاسه ی آبم

حتی هدایای تو را دیشب

دادم به زنهای خیابانی -

بی منطقم در نفرت وُ عشقم

از هر کسی بهتر ، تو می دانی

مخصوصاً آن چیزی شدم تا تو

نسبت به من نفرت بورزی که ...

آیینه ی دق می شوم یک عمر

باور نمی کردم نیَرزی که ...

 

صنم نافع