دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

Sonnet 13

هنوز هم که هنوز است عاشق ماهم

ولی بدون تو مهتاب را نمیخواهم

برای آمدنت گرچه راه کوتاه است

هنوز هم که هنوز است چشم در راهم

سلام... روز قشنگی است... دوستت دارم ...

چقدر عاشق این جملههای کوتاهم

هوای بودن یک عمر با تو را دارم

منی که دلخوش دیدارهای گهگاهم

برای گفتن یک حرف عاشقانه فقط

اسیر سختترین زخمهای جانکاهم

بدون تو همهء لحظهها به این فکرند

که تیغ را بگذارند بر گلوگاهم

 

مرتضی کردی

Sonnet 12

به شب و پنجره بسپار که برمیگردم

عشق را زنده نگه دار که برمیگردم

دو سه روزی هم اگر چه تحمّل سخت است

تکیه کن بر تن دیوار که برمیگردم

بس کن این سرزنش "رفتی و بد کردی "را

دست از این خاطره بردار که برمیگردم

گفته بودی که به شب چشم به راهم بودی

به همان دیده ی بیدار که برمیگردم

بین ما پیشترک هر سخنی بود گذشت

راهیت میشوم این بار که برمیگردم

پشت در را اگر انداخته ای حرفی نیست

به  شب و پنجره بسپار که برمیگردم

 

امید مهدی نژاد

Sonnet 11

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش ،ارنه

ای بسا باغ و بهاران که خزارن من و توست

این همه قصه فردوس و تمنای بهشت

گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توس

نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل

هرکجا نامه عشق است نشان من و توست

سایه زاتشکده ماست فروغ مه مهر

وه از این آتش روشن که به جان من و توست

 

هوشنگ ابتهاج (سایه )