دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

Sonnet 24

اگرچه از تو سرودن همیشه آسان نیست

دلم از اینکه سروده تو را پشیمان نیست

نبین به خنده من طرح بی خیالی را

همیشه گریه عاشق شبیه باران نیست

تو هیچ وقت به این فکر کردهای: دیریست

که آفتاب نگاهت کنار گلدان نیست

خدا کند که بمیرم و آخر اسفند

نبینم اینکه بهاری پس از زمستان نیست

کنار پنجره میپوسم و نمیآید

کسی که عابر معمولی خیابان نیست

به گیسوی تو گره خورده رشته عمرم

وگرنه نظم من آنقدرها پریشان نیست

 

مرتضی کردی

Sonnet 23

با آن همه بد بیاری کوشیدهام بد نباشم

مابین تردید و امید در رفت و آمد نباشم

کوشیدهام اعتمادم همواره محکم بماند

در انتخابی که کردم هرگز مردد نباشم

شاید تو روزی بیایی شاید تو روزی بیایی

شاید تو روزی بیایی روزی که شاید نباشم

بگذار مثل گذشته با هم صمیمی بمانیم

جمع است با تو خیالم بگذار مفرد نباشم

در بیت بعد همین شعر باید دلم را ببینی

باید به قافیه و وزن دیگر مقید نباشم

 

مرتضی کردی

Sonnet 13

هنوز هم که هنوز است عاشق ماهم

ولی بدون تو مهتاب را نمیخواهم

برای آمدنت گرچه راه کوتاه است

هنوز هم که هنوز است چشم در راهم

سلام... روز قشنگی است... دوستت دارم ...

چقدر عاشق این جملههای کوتاهم

هوای بودن یک عمر با تو را دارم

منی که دلخوش دیدارهای گهگاهم

برای گفتن یک حرف عاشقانه فقط

اسیر سختترین زخمهای جانکاهم

بدون تو همهء لحظهها به این فکرند

که تیغ را بگذارند بر گلوگاهم

 

مرتضی کردی