با عشق آتشین تو بیگانه نیستم
اما به فکر کار شجاعانه نیستم
مجنون به پای جرئت خود ماند و جان سپرد
من می روم که آن همه دیوانه نیستم
از من فقط همین دل مغرور مانه است
حاضر به ترک این دل دردانه نیستم
حالا کبوترم و افق پیش روی من
دیگر به دور شمع تو پروانه نیستم
چندیست دل بریده ام از شهر عاشقی
گفتم که باز در نزنی،خانه نیستم
نجمه زارع