این دل عـاشـق پـــرواز بـه جـایـی نـرسـد
در هـوای تـو کبوتـر شدنم، اوج خطـاسـت
آسمـانی که در آن، بـاز به جایـی نـرسـد!
بـارهـا سـوخـتـم و سـاخـتـم و دم نــزدم
تـا مـگـر آتــش ایـن راز بـه جـایـی نـرسـد
تـو بـه جادوی کدامیـن نـفـس آمیختـه ای
که به پـیـکـار تـو، اعجـاز به جایی نرسـد؟
بـیـن مـا روح خـزان فاصـله انداخته است
تـا بـهـار مـن و تــو بـاز بـه جایـی نـرسـد!
تـازه بـودم ، تــو ولـی زود تـمـامـم کـردی
تا من، این نقطه ی آغـاز، به جایی نرسد
فریبا صفری نژاد
کسی از کوچـه ی بـن بـسـت به جایی نرسیـد!