دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

Sonnet 232

تـو رفـتــه ای و مـن هـنــوز بـاورم نمی شود

و هر چه می کنم که از تو بگذرم ؛ نمی شود!

نمی شود! چطور بی تو سر کنم؟! خودت بگو!

دگـر دوام می شود بـیـاورم؟ نمی شود ...

نگو خدا نخواست! هی نگو که قسمت این نبود!

من این بهانه ها و حرف ها سرم نمی شود!

جـنـون به حال من دچار می شود بدون تـو!

بـد است حالـم آنقَـدر ، که بـدتـرم نمی شود!

تـمـام شهـر خواستـنـد بـشـنـوم که رفـتـه ای

تـمـام شهـر! بشنـویــد! من کَـر َم ! نمی شود!


پرتو پاژنگ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد