از دست من سر خورده دستانت عزیز من
کی پاک کردی خنده را از صورت خیسم؟
کی چیده شد انگشت تو از بافه ی گیسم؟
در چشم های میشی ات گرگی کمین دارد
این چشم ها دیگر برای من نمی بارد
می خواستم با آفتابم مهربان باشی
باران که زد در قصه ام رنگین کمان باشی
قسمت نشد توی نگاهت آسمان گردی
من ماهیت بودم، مرا با چی عوض کردی؟
دیشب خودم دیدم در آغوش تو می خندید
جادوگر پیری که لبخند مرا دزدید
وقتی میان موج ها، تنهاست لبخندم
دیگر به دریای نگاهت دل نمی بندم
حالا که تو از دست هق هق ها گریزانی
می دانم اینجا پیش چشم من نمی مانی
هرچند دستت تا ابد بوی مرا دارد
انگشت هایت جای دیگر بذر می کارد
بر دست تو جامانده از من چندتا پولک
گم می شود توی دلت این ماهی کوچک
نیلوفر عاکفیان