آنکه میخواست تو را ، قسمت مردم گردد
یا که با سادگی عاشق شوی و چندی بعد ...
دل تـو متّـهـم سـوء تـفـاهـم گـردد
پیـش آدم خبـر از میـوه ی ممنوعـه نبـود
حیفِ عشق است که تعبیر به گندم گردد
اشکم افتاد به خاک و به خدا دیدن داشت
چه کسی دیـده وضویی که تیمّم گـردد؟
مثل یک برکـه ی بی مـاه فقـط میخواهم
آنچنـان غرق تـو باشم که دلـم گـم گـردد
بـاز هـم حرف دلـم را نگفتم ... گفتم؟!
عشـق بهتــر که همینگونه ترنّـم گـردد
سید مهدی طباطبایی یاسین
بگذار
خاطراتت را باد با خودش ببرد
مردی که
با تکان دست هایش
کابوس های تو را پاک می کرد
هرگز عاشق تو نبوده
به دیوار تکیه کن
و از تمام شانه های مردانه بلرز
آنقدر که سقف رویاهایت ترک بردارد
آنقدر
که دیگر تصادفی هم خواب تو را نبیند
منیره حسینی