دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

Sonnet 296

تو که راهی شدی،نمیدانی،معنی بی قرار یعنی چه ..

مثل یک ماهواره ی تنها،گم شدن در مدار یعنی چه..

حمله ی لشکر غزل دیدی؟ امشب از حس شعر لبریزم

غرق آرامشی نمی فهمی،لحظه ی انفجار یعنی چه..

می روی سمت یک فراموشی..چمدانی گرفته ای دردست..

شاعری بی قرار می فهمد،سوت ِ تلخِ قطار یعنی چه..

با صدای رسا که می خندی، بنده مسئول خنده ها هستم

بی خیالی تو و نمی فهمی،شانه ی زیر بار یعنی چه..

دل من را زدی به دریاها،دل دریا ندیده ی ترسو

چشم دریایی ات به من فهماند،آبی بی گدار یعنی چه..

مدتی می شود پر از دردم ، مثل یک سال پیشِ ِ حال خودت

تو خودت هم که خوب میدانی،قرص..روزی سه بار یعنی چه..

آه! با میله های مواجی،چشم های تو در محاصره است

مژه هایت به من نشان دادند،آسمان در حصار یعنی چه..

شاعری خسته از غزل هایش،سمت باران دوباره راه افتاد

هیچ کس..هیچ کس نمیداند،پرسه در لاله زار یعنی چه..

 

محمد شریف