من بی تو نیستم، تو بی من چه میکنی؟
بیصبح ای ستارهی روشن چه میکنی؟
شب را به خوابدیدن تو روز میکنم
با روزهای تلخ ندیدن چه میکنی؟
این شهر بی تو چند خیابان و خانه است
تو بین سنگ و آجر و آهن چه میکنی؟
گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد
میپوشمش هنوز، تو بر تن چه میکنی؟
من شعله شعله دیدهام ای آتش درون
با خوشه خوشه خوشهی خرمن چه میکنی!
پرسیدهای که با تو چه کردم هزار بار
یک بار هم بپرس تو با من چه میکنی؟!
مژگان عباسلو
این خوابدیدن حین بیداری
نه میکُشی، نه رو به بهبودی
ای خاطراتت خنجری کاری!
ای هرچه بود از من به غارت برد!
تو با مغولها نسبتی داری؟
از آرزوی دیدنت سیرم
از تشنگی تنها به دیداری…
بعد از تو روز خوش ندیدم، تو
آقامحمدخان قاجاری!
مژگان عباسلو
در ریشهام احساس درد مبهمی هست
بر گیسوانم بوسه زد روزی خداوند
در سرنوشتم راه پر پیچ و خمی هست
وقتی مرا با خاک یکسان ساخت یعنی:
در نقشهی جغرافیای من بمی هست
من روی آرامش نخواهم دید با تو
با تو لفیخسر است هرجا آدمی هست
جز زخم این دنیا نخوردم از تو ای عشق!
آیا در آن دنیا امید مرهمی هست؟
مژگان عباسلو
بین غریبـههاست که هیـچ اختلاف نیست
بـرگــرد پـیـش از آنکه از ایـن دیـرتـر شـود
این درّه است بین من و تو ، شکاف نیست
گنجشک کوچکی که تو سیمرغ خواستی
در مشت توست ، آن طرف کوه قاف نیست
بـگـذار تـا مـقـابـل روی تـو بـگـذرم
جـایـی کـه در مـقـابـلـه امـکـان لاف نیست
تـا چـشـم تـو خـلاف لـبـت حـرف میزنـد
حظیست در سکوت که در اعتـراف نیست
بـرگــرد مـثـل بـارش بــاران بـه خـانـهام
بـاران که در لطـافـت طبـعـش خـلاف نیست
مژگان عباسلو
هم به کار منت امروز نظر، نیست که نیست
تا به تـن، تـاب و به دل، صبـر بدم می کردم
حالیا تاب به دل، صبر به سر، نیست که نیست
بر وصـال تـو بسی چشـم به ره بـودم مـن
چه کنم؟ حال، مرا چشم بصر، نیست که نیست
همـه گوینـد که ای عاشـق بیچـاره ی زار
چشم بر بند که یک ذره ثمر، نیست که نیست
مـن بیچـاره چـه سـازم؟ به کجـا راه بـرم؟
جز سر کوی توأم، راه دگر، نیست که نیست
کـی تـوان با دگـری غیـر تـو الفـت گیـرم؟
زانکه امثال تو در دور قمر، نیست که نیست
از فـراقـت چو بمیـرم، نکنـم تـرک وصـال
زانکه چون لعل لبت، لعل گهر، نیست که نیست
کشفی مهریزی
با آنکه رو به روی تو هم کور و هم کرم
...
حتی میان خواب و خیال و سکوت و وهم ،
خط می کشی به روی خیالم به باورم ...
سمیه حیدری
** بیا، برگرد، با هم گاه... با هم راه... با هم...، آه...!
مرا دور از تو خواهد کشت « با هم » های بعد از تو
مژگان عباسلو