چگونه باز دلت را شکار می کردم
چگونه از تب سرد نگاه گیرایت
به کنج سرد غرورم فرار می کردم
اگر خدا نفس ات را به روح من می داد
تمام سال، هوا را بهار می کردم
چه می شد آه، همان شب، یواشکی خود را
درون پیرهن ات استتار می کردم
تپش تپش ضربان دل ات به من می خورد
کنار تو به خودم افتخار می کردم
اگر که شعر، مجال نفس کشیدن داشت
تو را برای ابد، ماندگار می کردم
مرضیه خدیر
شکسته باد دلم، گر دل از تو بردارم
اگر چه دشمن جان منی، نمی دانم
چرا ز دوست ترت نیز، دوست تر دارم
بورز عشق و تحاشی مکن که با خبری
تو نیز از دل من ، کز دلت خبر دارم
قسم به چشم تو، که کور باد چشمانم
اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم
کدام دلبری؟ آخر به سینه، غیر دلی
که برده ای تو؟ دل دیگری مگر دارم؟
برای آمدنم آن چه دیگران دانند
بهانه ای است که من مقصدی دگر دارم
دلم به سوی تو پر می زند که می آیم
به شوق توست که آهنگ این سفر دارم
اگر به عشق هواداری ام کنی وقت است
که صبر کرده ام و نوبت ظفر دارم
حسین منزوی