دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

Sonnet 237

نشستی پیش خود گفتی : دلش آرام خواهد شد

دوباره باز می گردد دوباره خام خواهد شد

نشستم پیش خود گفتم : که دیگر بر نمی گردم

دلش را سخت می سوزم جهان در کام خواهد شد

نشستی پیش خود گفتی : دلش را سخت آزردم ...

ولی میدانم این را ، آهوی من رام خواهد شد

نشستم پیش خود گفتم : بیازارش بیازارش ....

که روز سرکشی هایش به نفرت شام خواهد شد

نشستی پیش خود گفتی : چه کردم با غرور او

دوباره باز می گردد ؟کی این ایام خواهد شد ؟

نشستم پیش خود گفتم :چه گفت او غیر حرف دل ؟

چه باید کردنم اینک ، که دل بد نام خواهد شد ؟

نشستیمُ چه ها گفتیم ، اما دیدگان ما

به دزدانه نگاهی آشنایم خام خواهد شد


مرضیه اوجی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد