دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

Sonnet 272

به دلم گفته ام ای ساده فراموشش کن

تا کجا چشم به این جاده فراموشش کن

دست بردار از او خاطره بازی کافیست

فکر کن گل نفرستاده فراموشش کن

آن نگاهی که دم آخر از او جا مانده

پیش او برده و پس داده فراموشش کن

مردمان نگهش قله نشینند هنوز

دل که دره نیفتاده فراموشش کن

گفتم این تکه غزل را بفرستم نزدت

دل ولی گفت مشو ساده فراموشش کن

به شما بر نخورد حال غزل بود وگذشت

اتفاقیست که افتاده فراموشش کن


فاطمه کریم زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد