تا کجا چشم به این جاده فراموشش کن
دست بردار از او خاطره بازی کافیست
فکر کن گل نفرستاده فراموشش کن
آن نگاهی که دم آخر از او جا مانده
پیش او برده و پس داده فراموشش کن
مردمان نگهش قله نشینند هنوز
دل که دره نیفتاده فراموشش کن
گفتم این تکه غزل را بفرستم نزدت
دل ولی گفت مشو ساده فراموشش کن
به شما بر نخورد حال غزل بود وگذشت
اتفاقیست که افتاده فراموشش کن
فاطمه کریم زاده