مثل اوضاع زمانه در همیم این روزها
فکر نان از عشق می کاهد مقصر نیست
آه... ما بازیچه ی بیش و کمیم این روزها
می دویم و جاده انگاری دهن وا می کند
در هراس راه پر پیچ و خمیم این روزها
می رسد تا استخوان این زخم ها، اما هنوز
در امید واهی یک مرهمیم این روزها
سیب در دامانمان افتاد و دور انداختیم
وصله ی ناجور نسل آدمیم این روزها
تا کجاها می رسد فریادهامان تا کجا؟
در نی پوسیده ی خود می دمیم این روزها
*
بچگی کردیم، دنیا هم به بازیمان گرفت
دست هایت را بده...گم می شویم این روزها
محمد عباسی
گسستنی نشود با دل تو ، پیوندم
مرا کمک کن از این پس که جاده های زمین
نمی برند و به مقصد نمی رسانندم
نجمه زارع