به جز غم ِ تو! که با جان ِ من هم آغوشست
مرا صدای تو هر صبح و شام در گوشست
چراغ خانه ی چشم منی نمـــی دانــی!
که بی تو چشم منو صحن خانه خاموشست!
قسم به زلف سیاهت چنان پریشانم
که هر چه غیر تو از خاطرم فراموشست!
ز چشمم ای گل ِ مهتاب خفته در پس ِ ابر
چو ماه رفتی و شبهای من سیه پوش است!
هزار شکر که گر غایــبی ز دیده ی ما
غم ِ فراق ِ تو با اشک من هم آغوشست!
پرنده ای که غزل خوان ِ باغ بود،پرید!
کنون ز داغ غمش باغ ِ سینه گل جوشست
مهدی سهیلی
* روح مرا به روح تو نزدیک میکند
حتی اگر صدای تو از دور بگذرد
حسین منزوی