دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

Sonnet 3

با عشق آتشین تو بیگانه نیستم

اما به فکر کار شجاعانه نیستم

مجنون به پای جرئت خود ماند و جان سپرد

من می روم که آن همه دیوانه نیستم

از من فقط همین دل مغرور مانه است

حاضر به ترک این دل دردانه نیستم

حالا کبوترم و افق پیش روی من

دیگر به دور شمع تو پروانه نیستم

چندیست دل بریده ام از شهر عاشقی

گفتم که باز در نزنی،خانه نیستم

 

نجمه زارع

Sonnet 2

توبه کردم که شریک غم مردم نشوم

بعد از این اهل مدارا وتفاهم نشوم

من زمستانم و گل های یخ ارزانیتان

تا در این فصل دچار گل گندم نشوم

کنج ساحل بنشینم به خدا خوب تر است

بنشینم خوش ودرگیر تلاطم نشوم

کوچه ی شعر شلوغ است پر از همهمه است

دلم این بار مواظب شده تا گم نشوم

من مغرور در این بازی دل می دانید

حاضرم تا بشوم آخر ودوم نشوم

بگذارید وفادار به قولم باشم

قول دادم به دلم عاشق مردم نشوم

 

نجمه زارع