بر دوش بغض کهنه ام آوار می روم
داری برای خلوت خود تار می زنی
وقتی در اوج بغض شبی تار می روم
آن دختری که گم شده در خاطرت منم
امشب مرا به خاطره بسپار می روم
در این هوای گنگ مه آلود این منم
این رد پایم است که انگار می روم
آغاز این گناه تو بودی نه من ولی
دارم به جای چشم تو بر دار می روم
هم خوابه های تو نه یکی صد هزارتاست
از های و هوی عشق تو بیزار می روم
زینب اکبری
کدام اول برویم
من یا تو
در را که ببندیم
قصه تمام شده است ...
هنگامه هویدا