دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

Sonnet 243

دوبـاره ایـن مـنــم و حرفـهـای تـکــراری

و بـاز بــغــض غـزلـهــای کـوچـه بـازاری

دوبـاره زخـم دلــم وا شـده، گـلـویـم را

گرفتـه بغـض همین زخم کهنه ی کاری

هـنـوز مـنـتـظـرت مانده ام که شاید باز

از این غـرور عجـیـبـت تـو دست برداری

بـیـا دوبـاره به من زل بـزن نـگـاهـم کن

نـگـو کـه از مـن و از شعـرهام بـیـزاری

به فکـر کـال دلـم دوستـم چرا خنـدید؟

مگر تـو از همه ی مردها چه کم داری؟

برای من که مهـم نیست او چه میگوید

برای من مـهـم این است دوستـم داری

اگرچه با دل خود عهد کرده ای عمریست

که قـلـب کوچک این خـسـتـه را بیازاری

دوباره حرف من این است: آه...دلتـنـگـم

اگرچه خستـه ای از حـرفـهـای تـکـراری


زینب اکبری

Sonnet 130

کافی است وقتی صبح ها از دور می آیی

بـاغ لـبـانـت را بـه لـبـخـنـدی بـیـارایـی

کافی است گه گاهی بخندی تا از این کوچه

هر صبح "ویس"ی بگذرد ، هر شب زلیخایی

پـیـراهـنـت پـر می شـود از عـطـر ِ نـیـلـوفـر

چون برکه ای در خواب اگر آغـوش بگشـایی

ای چشـم های مهربـانـت در کـلاس عشـق

هـر یـک جـواب پـرسشی، حـل مـعـمـایی!

دنیا فراوان مثل مـن زن های عاشق داشت

از تـو اگـر -گـه گـاه- دل می کـنـد تـنـهـایـی

 

پانته آ صفایی




* دوست تر دارم از این پس درس و دانشگاه را

  چنـد لحـظـه بـا تــو بـودن فـرصـتـی کـوتـاه را

  تا تـو هستی ماه پشت ابر پـنـهـان می شود

  هی خجـالـت می دهـی انـگـار قـرص مـاه را

  راه تـو دور است از مـن خـوب می دانـم ولی

  تـو به شـوق دیـدنـم طی میکـنـی ایـن راه را

  دلخوشـم که گاهگاهی یـادی از مـن میکنی

  لطـف کن از مـن نگـیـر این فرصـت گـه گـاه را

 

  زینب اکبری                                                                                                     "د2"

Sonnet 69

با کوله باری از غم بسیار می روم

بر دوش بغض کهنه ام آوار می روم

داری برای خلوت خود تار می زنی

وقتی در اوج بغض شبی تار می روم

آن دختری که گم شده در خاطرت منم

امشب مرا به خاطره بسپار می روم

در این هوای گنگ مه آلود این منم

این رد پایم است که انگار می روم

آغاز این گناه تو بودی نه من ولی

دارم به جای چشم تو بر دار می روم

هم خوابه های تو نه یکی صد هزارتاست

از های و هوی عشق تو بیزار می روم


زینب اکبری



* فرقی نمی کند

کدام اول برویم

من یا تو

در را که ببندیم

قصه تمام شده است ...

هنگامه هویدا