با بـدی های تـو عـمـری ساختـم آخر چه شد ؟
حـکـم دل تـا لازمـت شـد ؛ مـن در آغـاز قـمـار -
بـرگ سـر را بـر زمـیــن انداختـم ! آخر چه شد؟
تـا قـراول ها بـه قـصــد ارزیــابـی آمـدنـد
پـرچـم تـسـلـیــم را افـراخـتــم ! آخر چه شد ؟
قیمت این «جان به در بردن» غـرورم بوده است!
بــاج را در مـوعـدش پـرداخـتــم آخر چه شد ؟
چون سواری که به چشمـش تیـر زهرآگین زدند
مثل کوران من به هر سو تاختم ! آخر چه شد ؟
گفته بودم سنگـری محکـم تر از تسلـیـم نیست !
من که قبل از جنگ خود را باختم؛ آخر چه شد ؟!
اصغر عظیمی مهر
هـر روز ،
نـرسیـدن به قـراری است که نداشتـه ام،
مـن
با تـو قـرار داشتـه ام ...
کامران رسول زاده
** دلم از تو پر است،
تو عاشقی سرت نمی شود،
بس که معشوقی و
دلم از تو پر است ...
کامران رسول زاده
*** رفتـی که مـن از غصه بمیـرم ، به جهنم
تـا روز و شـب آرام نـگـیـرم ، به جهـنـم
بی بال و پرم ، رفتن تو فاجعه ساز است
هر چند به دام تـو اسیـرم ، به جهنم ...
ندا تیگریس