دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

Sonnet 148

یـک بـار تـو را دیـدم و ای کاش که هرگـز ...

بستم به تـو امّیـدم و ای کاش که هرگـز ...

تـو منتـظـر گریـه ی مـن بودی و مـن مست

تنـهـا به تـو خندیدم و ای کاش که هرگـز ...

یک چـیـز عـجـیـبـی کـه نمی گـفـت زبـانـت

از چشم تـو فهمیـدم و ای کاش که هرگـز ...

گـفـتـنــد نــبــایـــد به تــو دل داد ، نــبــایـــد

افسوس که نشنیدم و ای کاش که هرگـز ...

از جـرم نـگـاهی کـه بـه چـشـمـان تـو کـردم

در غـربــت تـبـعـیـدم و ای کاش که هرگـز ...

مجنونـم و دیوانگـی ام دسـت خودم نیسـت

یـکـپـارچـه تـهـدیـدم و ای کـاش که هرگـز ...


مهرداد بابایی



* همین طوری دلم می خواهد گریه کنم

  بس که مرا

  همین طوری

  تنها گذاشتی ...

  کامران رسول زاده

Sonnet 131

بـعـد بـرگـشـتـی و از دور نگـاهـم کـردی...

کـوه بــودم بـه نـگـاهـی پــر کـاهــم کـردی

کـوه بـودم، دلـم از سنـگ، لباسم از سنـگ

ابــر سـیــالـی از ابـریــشـم و آهــم کــردی

مثل یک صاعقـه یک ثانیـه خـنـدیـدی و بعـد

دست در خرمـن گیـسـوی سـیـاهـم کـردی

دشت بودم که تو چون صاعقه ای عریان از

سـبـزه و بـرگ و گـل و آب و گـیـاهـم کـردی

چشم در چشم من انداختی...انداختی ام!

چشم در چشم...چهل سال نـگـاهـم کردی

بـاد می کوفـت به هم پـنـجـره را، درهـا را...

پرده رد می شد و من...سنگ سیاهم کردی

سر به را بودم و یک عمر نگـاهـم به زمیـن...

آمـدی، سر بـه هـوا، چشـم به راهـم کردی


پانته آ صفایی



* روزی از راه آمـدم ایـنـجـا ، ساعـتـش را درسـت یـادم نیست

  دیـدم انـگـار دوسـتـت دارم ، عـلـتـش را درسـت یـادم نیست

  چشم مـن از همان نـگـاه نخست با تـو احساس آشنـایی کرد

  خنده ات حالت عجیبی داشت، حالتش را درست یادم نیست...

  مهرداد بابایی


** به زمین بگو مرا نگیرد ،

    من از جاذبه ی چشم های توست که نمی افتم...

    کامران رسول زاده                                                                                           "د3"

Sonnet 31

فرار می کنم اما کجا ؟ نمی دانم

نمی رسم به نگاهت ، چرا ؟ نمی دانم

سکوت کردم و آخر علاقه ام لو رفت

چگونه عشق تو شد برملا ، نمی دانم

برای چشم تو کاری نداشت کشتن من

گذشت از سر جرمم و یا ... نمی دانم

غم نبودنت آنقدر سخت و مهلک نیست

که فکر بودنت این لحظه با ... نمی دانم

بیا که باور دوری برای من سخت است

صدای گریه ی من رفته تا ... نمی دانم

خدا به جای توجه به ناله های دلم

چه کار می کند این روزها نمی دانم

چقدر فاصله افتاده بین این دو نگاه

مرا که کشت جدایی تو را نمی دانم

 

مهرداد بابایی