-
Sonnet 223
1392/11/01 04:02
بوسید بین گریه مرا و گذاشت رفت بی معرفت نگفت کجا و گذاشت رفت رفتم که التماس کنم مرد باشد و ... تنها اشاره کرد نیا و گذاشت رفت هی داد زدم که ببین ای خدا ببین! کارم کشیده شد به کجا و گذاشت رفت آهسته گفت : حال مرا درک می کنی؟ ناچار هستم از تو جدا... و گذاشت رفت گفتم نرو بدون تو دیوانه می شوم بغضش شکست توی فضا و گذاشت رفت...
-
Sonnet 325
1392/10/30 23:52
من ابـر پـربـارانـم اما وقت بارش نیست بغضـم! ولی ترجیـح دادم در گلو باشم ترسیـده ام یک عمر از رویای بعد از تـو باید ولی با ترس هایم روبـرو باشم از رفتنت ترسیدم و فصل زمستان شد من از تمام روزهای گرم، دلسردم ترسیدم و دل کندم از این عشق ، قبل از تو تابوده من از ترس مردن خودکشی کردم! من گفته بودم کوهم اما کوه ها را هم یک...
-
Sonnet 222
1392/10/30 19:36
دزدیده ام هر شب خودم را از صدایت تا پر نگیرم چون کبوتر در هوایت پروازت از من شوق بودن را گرفته دیگر به چشمم تا ابد خالیست جایت مانند چین بعد از عبور قوم چنگیز جا مانده بر ویرانه هایم رد پایت ای کاش مثل فیلم های عاشقانه میشد که من مال تو باشم در نهایت دامن مکش از دست آن ماهی که امشب جان میسپارد در حریم دستهایت بیهوده...
-
Sonnet 221
1392/10/30 16:53
دنیا بدون چشم تو دنیای خوبی نیست آری حقیقت دارد اینجا جای خوبی نیست وقتی که آغوش تو مال دیگران باشد شب های مهتابی من شب های خوبی نیست این شهر دارد می کشد من را خبر داری؟ حتا بدون تو خزر دریای خوبی نیست من زنده ام با یادت اما قاصدک ها باز آرام می گویند این رویای خوبی نیست وقتی خدا هم دست هایم را نمی گیرد دیگر اذان هم...
-
Sonnet 220
1392/10/26 23:20
باز هم شعر به جان خودم انداخته ام غزلی بی تو برای دل خود ساخته ام نه از آن دست غزلها که خودت میدانی بارها بی تو در آن قافیه را باخته ام جاده را بر سر روزی که بیایی بستم به خودم بی تو در این فاصله پرداخته ام رفتنت.... شعر بلندی شده اما امشب چند بیتی به دل مثنویم تاخته ام نکند باز بفهمی که برایت امشب باز هم شعر به جان...
-
Sonnet 219
1392/10/26 23:16
وســرنوشت غم انگـیزتر از ایـن ها بود ســـکوت تــلخ تو پـایــان راه دنـــیا بود هـمین که فـاصله افتاد بین دل هامان... سرت مـیان شــــغـالان کوچه دعوا بود نگاه فاجــعه بارت مرا به دار آویــخت که رفتنی شده بودی وَغُصه این جا بود تمــام مردم شــهرت به حـال من مـردند ولی به چـشم تو این غم بـدون مـعنا بود به چشم من سرطان...
-
Sonnet 218
1392/10/26 23:15
باید تو هم محکوم در خود سوختن باشی یا مثل چایی که می افتد از دهن باشی زخمی که من برداشتم فهمیدنش سخت است سخت است حتی لحظه ای هم جای من باشی توی دلم هر روز و هر شب رخت می شویند باید برای درک این دلشوره زن باشی در من دو روح بی قرار انگار در جنگ اند سخت است با تنهایی ات در یک بدن باشی در قاب آیینه خودت را گم کنی هر روز...
-
Sonnet 217
1392/10/26 23:14
اولین اشتباه از من بود، کاش جبران ِ آخری باشد جاده ها را هنوز می گردم، تا مگر راه دیگری باشد من سَرَم را برات می دادم، تو دلت را به دیگری ... اما از جدایی نگو، که می ترسم- گرچه این عشق سرسری باشد! حال ات از من به هم ... نمی آییم، تو خودت گفتی ، آه می دانم من به دردت نمی خورم اما کاش درمان بهتری باشد مثل خورشیدِ ظهرِ...
-
Sonnet 216
1392/10/20 20:21
سوگنـد می خــورم که تـو صـــادق نبـوده ای هـــــرگـــز به فـکــــر داغ شقــایـق نبـوده ای یک بیــــــت از قـصـیـــــده باران نـخـوانـده ای مست از شـــراب نـاب حقــــــایـق نبـوده ای دلبستـه ی غـــروبی و در دست شب اسیـر هـرگـــــز مـسـافــــر ره مشــــرق نـبـوده ای یـک آیـه از صـحـیـفـه ی دل را نخـــوانـده ای زیــــرا...
-
Sonnet 215
1392/10/20 20:10
زیــــرپلــــک سیــــاه و بستـــــه شــــب، ماهتـــاب اتفــــــاق می افتـــــــــد پشــت دیـــــوار های خسته شهــــر ، باز خـــــــواب اتفـــــاق می افتـــــد آمــــدی ، گفتی و شنیدی و بــــعد ، ناگهــان رفتی وعجـب هـــــــم نیست رفتــــــن ِ آمـــــدن ز روی هـــــــوس ، بـــا شتــــاب اتفـــــاق می افتــــــد گفتـــه...
-
Sonnet 214
1392/10/20 20:08
تو از دلتنگیِ شبهایِ آغوشم چه می دانی ؟ از آواری که بی تو ماندهِ بر دوشم ! ، چه می دانی ؟ از اینکه گفته بودی - دوستم داری - ولی رفتی از آهنگِ صدایِ مانده در گوشم چه می دانی ؟!! هنوزم بوی آغوشِ تو را پیراهنم دارد از اندوهی که من هر روز می پوشم چه می دانی ؟ ببین !! از عشق ناچارم ولی دلگیرم از دستت از اینکه مثلِ سیر و...
-
Sonnet 213
1392/10/20 04:35
تا تو بودی در شبم من ماه ِ تابان داشتم رو به روی چشم خود ، چشمی غزلخوان داشتم حال اگرچه هیچ نذری عهده دار وصل نیست یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم ماجراهایی که با من زیر باران داشتی شعر اگر میشد ، قریب پنج دیوان داشتم بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم ؟ ساده از " من...
-
Sonnet 212
1392/10/20 04:29
درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند معنی کور شدن را گره ها میفهمند سخت بالا بروی ساده بیایی پایین قصه ی تلخ مرا سرسره ها میفهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا مردم از خواندن این تذکره ها میفهمند نه ! نفهمید کسی منزلت شمس مرا قرن ها بعد در آن کنگره ها...
-
Sonnet 211
1392/10/20 04:25
در بقچه ام شکوفه و باران گذاشتم امروز صبح سر به بیابان گذاشتم بی خود به انتظار جنونم نشسته ای در راه عقل چند نگهبان گذاشتم گفتی که دوستت...ننوشتی نداشتی این حرف کهنه را سر هذیان گذاشتم عمری که سوخت پای دلت قابلی نداشت!* هرچند من برای تو از جان گذاشتم من مادری فقیرم و فرزند خویش را با درد نان کنار خیابان گذاشتم حرفی که...
-
Sonnet 210
1392/10/20 04:15
من میرسم به لحظه ی آخر که نیستی... با بغض های ممتد دیگر که نیستی... هر شیشه نام درد مرا گریه میکند از شیشه های پنجره کمتر که نیستی هی پشت هم نگو که مرا درک میکنی یک رنگ هم شویم تو دختر که نیستی با قرص های صورتی اعصاب میخورم این روزهای دلهره آور که نیستی زل میزنم به جایی و تنها نشسته ام در چارچوب کهنه ی این در که...
-
Sonnet 209
1392/10/20 04:07
دستان این عشق هرچند راهی به جز من ندارد تهمینه ی شعر هـایم دیگـر تهمتن ندارد گم میشدم در نگاهش ، درمست های سیاهش عشقی که از دست رفته، درد ست گفتن ندارد در من زنی جان سپرده، دل به زمستان سپرده حتی اگر دف بیارند رقصی به دامن ندارد زخم است بر زخم نشمار ،روی دلم دست نگذار آخر انار ترک دار ، تاب فشردن ندارد ای کاش دستان...
-
Sonnet 208
1392/10/20 04:06
شبگرد شعرها تو که تردید میکنی من را به عمق فاجعه تبعید میکنی کوچه هزار بار ورق خورد و باز هم غم را کنار پنجره تشدید میکنی شلیک چشم های تو تیر خلاص بود خودکامه حکم کردی و تائید میکنی؟! من چندمین اسیر تو هستم که میکُشی؟ شاید دوباره خاطره تجدید میکنی با طعنه های شور همین زخم کهنه را تا روز مرگ آینه تمدید میکنی این بیت...
-
Sonnet 207
1392/10/20 04:05
این قافیه به بغض غزل جا نمی شود بغضی نشسته روی دلم پا نمی شود درگیر می شوم که بگویم برای تو گرچه به گفتنش دل من وا نمی شود تا دست می برم به قلم گریه می کنم دیگر قلم به یاد تو اغوا نمی شود این درد جاری است به مرداب روح من می ریزد و به وسعت دریا نمی شود بر این سند دوباره بیاور بهانه ای این غم به دست های تو امضا نمی شود...
-
Sonnet 206
1392/10/20 04:04
نـگــاهــت طـعــم بــاران هـای بـادآورده را دارد که بعد از سالها بر سرزمینی خشک می بـارد شبـیـه دارویـی که روی زخمی کهـنـه بگذارند اگـرچـه حـرف هــایــت گـاه روحـم را می آزارد ولی من بـاز هم مثل کویـر تشنـه ای هستم که بی تاب است تا خود را به بارانِ تو بسپارد ترک های دهان واکـرده در این خـاک بسیـارند تویی، تا لطف خاصت...
-
Sonnet 205
1392/10/20 02:58
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پر میزند دلم به هوای غزل، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدم آن برگهای سبز سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بیجواب ماند حال سؤال و حوصلهی قیل و قال کو؟ حسین...
-
Sonnet 204
1392/10/19 03:03
هم جـا برای اینکـه بـمـانـم نبـود و نیسـت هم مـوقـع سفـر چـمـدانـم نبـود و نیسـت پشت سرم شب سفـر آبـی نریـخـتـه انـد یعنی که هـیـچ کـس نگرانـم نبود و نیست رفـتـم و مـعـتـقـدم عشـق لقمـه ای است که هـیـچ وقـت قـدر دهـانـم نبـود و نیـست گـفـتـنـد آفـتـاب تــو در پـشـت ابـرهـاسـت ابـری در آسـمــان جـهـانــم نـبـود و نیسـت...
-
Sonnet 203
1392/10/19 02:44
سعی ات بر این باشد پس از من، خوب باشی حـتـی اگـر یـک تـکـه سـنـگ و چـوب بـاشـی بــاران ضــرر دارد بـرای چــشــم هـایــت کـاری نـکـن چـون حـضـرت یـعـقــوب بـاشـی می پـرورانـی در خـودت مـشـتـی یـهـودا پـروا نـداری عـاقـبـت مـصـلـوب بـاشـی؟ دسـت خـودت شـایـد نـبـاشـد بـی قــراری عـادت نـداری خـالـی از آشـوب بـاشـی هـر...
-
Sonnet 202
1392/10/19 02:24
حـکـم کـردی بـروم دسـت زمـان بسپـارم با یقیـن گم کنمـت دل به گـمـان بسپـارم دست بـر دامـن سرگشـتـگـی خود بزنـم چـشـم را گـوشـه آواز بـنـان بـسـپـارم حـرف ها پـچ پـچـه ها گـرمـی بـازار شوم خـویـش را کـنـج سبـد های زنـان بسپـارم خواستـی تا به غـزل هم دل من وا نشود زیـر سـنـگـیـنـی انـدوه تـو جـان بسپـارم خواستی تا که...
-
Sonnet 201
1392/10/19 02:24
به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم به دل امید درمان داشتم ، درمانده تر رفتم تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین به راه عشق اگر از پا درافتادم به سر رفتم نیامد دامن وصلت به دستم هرچه کوشیدم ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم ندانستم که تو...
-
Sonnet 200
1392/10/18 04:09
لـبـخـنـد ها هـرگـز مـلاک شاد بودن نیست هر تیشه ای بر دوش از فرهـاد بودن نیست هر جا که باشی منطق آییـنـه ها این است در چـشـم بـودن معنـی در یـاد بـودن نیست ای در قفس افتـاده ، افسوس چـه را داری؟ بــیــرون از ایـنـجـا درد مـا آزاد بـودن نیسـت از عشق دیگر هر چه می گویند افسون است آوارگـی جــز طـالــع بــر بــاد بــودن...
-
Sonnet 199
1392/10/18 04:05
از تـو بـه جـز غـرور و تـفـاخـر نـدیـده ام در اوج عـشـق بـا تــو تـحـیــر نـدیـده ام سـلـول انـفــرادی جـنـس حـبـابــم و ... در قـهـقـرای خـویـش تـلـنـگـر نـدیـده ام تـو مـاه کامل آنطرف و من به غیـر از این سیمان و سنگ و ماسه و آجر ندیده ام مـنـفـی نـگـر نـبـوده ام امـا تـمـام عـمـر لــیــوان خـاطــرات تــو را پــر...
-
Sonnet 198
1392/10/18 02:34
پشت روز روشنم ، شام سیاهی دیگر است آنچه آن را کوه خواندم ، پرتگاهی دیگر است شایـد از اول نـبـایـد عـاشـق هم می شدیم این درست اما جدایی اشتبـاهی دیگر است در شب تلخ جدایی عشـق را نـفـریـن مکـن این قضاوت انتـقـام از بی گناهی دیگـر است روزگـاری دل سـپـردن ها دلـیـل عـشـق بـود اینـک اما دل بـریـدن ها گـواهـی دیگـر است درد...
-
Sonnet 197
1392/10/18 02:01
در ذهن مردم خشکسالی شد غزل خشکید روی لـب زنـبـور هـم طـعـم عسـل خشکـیـد! دفـتـر بـه دفـتـر شـعـر کـردم هـر نـگـاهــت را غیر از تو اسم هر کسی در این محل خشکید اما تـو گفتی "دور بودن بهتر است" ، افسوس در قـصـه ام تـعـبـیـر این ضـرب المثـل خشکید زخـمـی کـه حـوا بـر پـدر زد پـاسـخ مـن شـد احـســاس در قـلــب...
-
Sonnet 196
1392/10/13 05:48
زخم ها بسیار اما نوشداروها کم است دل که می گیرد تمام سِحر و جادوها کم است هر نسیمی با خودش بوی تو را آورده است بادها فهمیده اند اعجاز شب بوها کم است تا تو لب وا می کنی زنبورها کِل می کشند هرچه می ریزی عسل در جام کندوها کم است بیشتر از من طلب کن عشق! من آماده ام خواهش پرواز کردن از پرستوها کم است از سمرقند و بخارا می...
-
Sonnet 195
1392/10/12 17:25
روزهـایی که بی تـو می آیـنـد روزهـای هـمـیـشـه بـارانی من که از ابـر هم گریـزانـم دیگـر از شرشرش که...میدانی با تـو گـم کـرده بود تقویـمم هـفـتـه های پر از سیـاهی را مـن دلـم خواست انـتـخـاب کـنـم باز هم راه اشتـبـاهی را بچه آهوی چشمـهـای تـو بود آنکه شیر دلم اسیـرش شد آنکه ماهی تنگ خوشبختـی م ناگهان راهی مسیرش شد چه...