-
Sonnet 253
1392/12/22 02:12
مانده در دل من طاقتی,صدایم کن سلام می کنمت نازنین جوابم کن نرفته باز دلم تنگ خنده ات شده است سخاوتی بنما خنده میهمانم کن نگاه هم نکنی, عاشق نگاه توام سفیر عشق ,خدا را دمی نگاهم کن نه خواندی و نه شنیدی,نه هیچ پرسیدی سرم چه آمد از عشقت,نظر به حالم کن نیازمند حضورت منم ,دمی بنشین سکوت من ننگر همنشین سوالم کن نرفت از دل...
-
Sonnet 252
1392/12/22 01:52
سر ساعت قرار بیقراری را نمیفهمی دری وامانده و چشم انتظاری را نمیفهمی شده یک ثانیه یک قرن بر تو بگذرد؟ هرگز تو اصلن معنی لحظه شماری را نمیفهمی هزارن حرف دارد خاطره با هر نگاه خود سکوت عکس های یادگاری را نمی فهمی سرم بر شانه ی دیوار مثل هر شب دیگر دلیل گریه ی بی اختیاری را نمیفهمی همیشه سنگ هستی شور دریا در تو پیدا نیست...
-
Sonnet 251
1392/12/22 01:46
می خواستم در بطن ناکامی ــ خاتون شهر قصه ها باشم با زخمهای کهنه قلبم ــ بیگانه ای دیر آشنا باشم می خواستم لیلا شوم با تو ــ مجنون صحرا گرد محبوبم از عشق معنای دگر سازم ــ یک جور دیگر با شما باشم خود را به هر در می زنم شاید ــ جایی برایم در دلت باشد نفرین به تقدیری که می خواهد ــ از سرنوشت تو جدا باشم تو عاشقی را یاد...
-
Sonnet 250
1392/12/16 12:48
من می روم به سمت هوایی سپیدتر در جستجوی منظره هایی جدیدتر! هرچند حس من به تو خیلی شدید بود من می روم به دیدن حسی شدیدتر! از توی خواب های تو هم می روم که باز از این که هست پیش تو هم ناپدیدتر ایمان می آورم به شیاطین مهربان تو معتقد به ذات خدایی پلیدتر هر لحظه ای که شعر مرا پلک می زنی از چشم های قهوه ای ات نا امیدتر......
-
Sonnet 249
1392/12/16 12:48
معشوقه ی جدید و لوند تو نیستم من توی شعر های بلند تو نیستم! من توی طعم چایی هل دار احمدت حتی به قدر حبه قند تو نیستم! حتی به قدر یک جوک " اس ام اسی" ی لوس در حرف های چرت و چرند تو نیستم! هرچند، من مسافر این جاده بوده ام آن زن که رفت توی سمند تو نیستم من در نگاه خیره مانکن پسند تو آن قدر ساده ام که پسند تو...
-
Sonnet 248
1392/12/16 04:00
به دیدار نگاه سرد و مغرورت نمی آیم نه ، دیگر لحظه ای نزدیک یا دورت نمی آیم! اگر تب می کنی تب کن ، بمیر این بار چون هرگز پرستارت نخواهم شد ، به پاشورت نمی آیم مرا عمری ندیدی در کنار خویش و بیش از این به پیش چشم های تا ابد کورت نمی آیم به شوق تو ، برای تو ، به سوی دست های تو به هر عنوان ، به هر علت ، به هر صورت نمی آیم...
-
Sonnet 247
1392/12/16 03:25
شبیه برج میلادی غرورت از کران پیداست وطول سایه های طعنه ات از آسمان پیداست شبیه دود مسمومی که شهرم را بغل کرده و سمّ این محبت بعد در بُعد زمان پیداست شبیه وصله ناجور در چل تکه ی عمرم تفاوت های ما از ظاهرت در عکسمان پیداست شبیه مار معروفی و حوّا بودنم عادیست گناه ناگزیری خوب من!تاوان آن پیداست هبوط من سقوط خسته ی این...
-
Sonnet 246
1392/12/16 03:12
سال ها پیش ازین به من گفتی که "مرا هیچ دوست می داری؟" گونه ام گرم شد ز سرخی ی ِ شرم شاد و سرمست گفتمت "آری!" باز دیروز جهد می کردی که ز عهد قدیم یاد آرم. سرد و بی اعتنا تو را گفتم که "دگر دوستت نمی دارم!" ذره های تنم فغان کردند که، خدا را! دروغ می گوید جز تو نامی ز کس نمی آرد جز تو کامی ز...
-
Sonnet 245
1392/12/15 15:22
اینجا کسی برای شما مدّتیست که ... هی بیت های گمشده را مدّتیست که... پیدا نمی کند و دلش شور می زند شاید برای اینکه شما مدّتیست که... روی نوار مغز کسی راه می روید این روح سر به راه مرا مدّتیست که... حال بدیست اینکه فقط چهره شما هی حک شود و مثل دعا مدّتیست که... گاهی امید و گاه کمی ترس خنده دار گرمای دستهای خدا مدّتیست...
-
Sonnet 244
1392/12/13 22:35
امــروز تمـــــام باغ ها یخ زده است هـــم مریــــم و هــم اقاقیــــا یخ زده است هر پنـجره زمهریری از تنهائی ست پـــرواز پـــرنده در هــــــوا یخ زده است قنــــدیل نگاه ســـردمان می گـــوید احســـاس میـــان ما دو تا یخ زده است بوی خوش باران غــــزل هایم نیز از ســـوز زمستانی مـــــا یخ زده است تا عـــرش رسیده ناله ی...
-
Sonnet 243
1392/12/09 22:39
دوبـاره ایـن مـنــم و حرفـهـای تـکــراری و بـاز بــغــض غـزلـهــای کـوچـه بـازاری دوبـاره زخـم دلــم وا شـده، گـلـویـم را گرفتـه بغـض همین زخم کهنه ی کاری هـنـوز مـنـتـظـرت مانده ام که شاید باز از این غـرور عجـیـبـت تـو دست برداری بـیـا دوبـاره به من زل بـزن نـگـاهـم کن نـگـو کـه از مـن و از شعـرهام بـیـزاری به فکـر...
-
Sonnet 242
1392/12/09 22:38
تـو رفـتـه ای و دلـم مـثـل ماسـه بـر بـاد است ولی به شیشه ی چشمت هنـوز معتـاد است صـبـوری ام گـلـه مـیـکـرد از نـیـامـدنـت بـیـا کـه بـی تــو قـرارِ قـرار، بـر بـاد است و عشق مثل درخت است و صبر همچون سیب بـبـیـن بـرای تـو سیـبـم بـه خـاک افـتـادست من از نـصـیـحـت مـردم بـه عشق تـو سیـرم برای من همـه ی شهـر، گشت ارشاد...
-
Sonnet 241
1392/12/08 18:30
میان شهر تاریکی تو را یکباره گم کردم بیا کاری بکن! باید به آغوش تو برگردم همه دلگرمی ام روزی به آواز تو بود اما صدایت گم و شد و حالا سکوتی برفی و سردم اگرچه سیب حوا را خودم از دست تو چیدم نمی دانم چه کردی با دل تنهای ولگردم که حالا گم شدم بی تو و احساسی که می گوید بدون دست های تو دگر زن نیستم، مردم معلق مانده ام انگار...
-
Sonnet 240
1392/12/07 23:03
خیال کن که تو رفتی و حال من خوب است که شاخص همه چی توی وضع مطلوب است خیال کن که نباشی و شاد هم باشم که توی زندگی خالی از تو هم جا شم تو فکر کن ضربانم حدود هفتاد است فشار خون دلم صد دفعه نیفتاده است خیال کن که رسیده به اطلاع عموم که از رژیم غذایی، گرفته راه گلوم دلیل لاغری ام دوری از عزیزم نیست برس به زندگی ات! من که...
-
Sonnet 239
1392/12/07 20:06
من از تو دل نبریدم، دلت مرا ز خودش راند گناه چشم خودت بود که عشق را ز تو تاراند در آسمان سکوتم کسی ستاره نمی شد صدا طلوع نمی کرد کسی ترانه نمی خواند که نت به نت تو دمیدی شبم دچار سحر شد شکست سحر سکوتم مرا به عشق تو رقصاند تمام ثانیه ها را صدای ناب تو پر کرد قدم قدم دل من پر کشید و پای بیفشاند تو رد شدی و دوباره سکوت...
-
Sonnet 238
1392/12/07 19:46
نه مغرورم نه دلسنگم،نه از تحقیر میترسم پر از بغضم ولی از "اشک بی تاثیر" میترسم حریفی خسته ام،شطرنج بازی که کم آورده که از پیچیده بازی های این تقدیر میترسم میایی،چای مینوشی،برایت شعر میخوانم... من از سردرد این رویای بی تعبیر میترسم هم از تهران پر جمعیت آشفته بیزارم هم از تنها شدن در خانه ی دلگیر میترسم دلم...
-
Sonnet 237
1392/11/29 21:42
نشستی پیش خود گفتی : دلش آرام خواهد شد دوباره باز می گردد دوباره خام خواهد شد نشستم پیش خود گفتم : که دیگر بر نمی گردم دلش را سخت می سوزم جهان در کام خواهد شد نشستی پیش خود گفتی : دلش را سخت آزردم ... ولی میدانم این را ، آهوی من رام خواهد شد نشستم پیش خود گفتم : بیازارش بیازارش .... که روز سرکشی هایش به نفرت شام خواهد...
-
Sonnet 236
1392/11/23 04:05
بدون من بخواب و راحت از دام غزل بگریز که عاصی شد زن غمگین بی طاقت ، همین امشب زمستان آمده باید بدانی آخر سال است و دارم می روم از قصه ی سردت، همین امشب عجب سالی گذشت و روزها صف بسته اند انگار همه در انتظار زنگ یک ساعت ، همین امشب قلم ، کاغذ و ساک مشکی ام بالا سر تختت ببین آماده ی رفتن شدم راحت ، همین امشب نترس این...
-
Sonnet 235
1392/11/22 01:23
بیا و بگذر از این کوچه ی غزل گهگاه اگرچه ره به ثوابی نمی بری ز گناه بیا و رد شو از این کوچه ، پشت پنجره ام نشسته ام تک و تنها مدام می کشم آه و فکر کن چه غریب است کوچه ی تاریک که مانده منتظرت سالیان سرد و سیاه و فکر کن غزلم با تو رنگ می گیرد اگر که نور بپاشی به دفترم ای ماه! دو چشم حادثه سازت ولی خبر نکند نگاه دخترکی...
-
Sonnet 234
1392/11/11 06:58
کم دعا کن که مـرا از سر تو وا بکند او خودش خواست تو را در دل من جا بکند او که خوش داشت دلم را به تو بسپارد و بعد بنشیند عقب و ... سیر ، تماشا بکند ! عاشقـم کرد که دست از سـر او بـردارم که مگر درد ِ مـرا درد ، مــداوا بکند خــواست تا هـر که به غیر ـ تو ... دلم را بزند و هــوای تــو مــرا این همـه تنها بکند مثل ماهـی که...
-
Sonnet 233
1392/11/11 06:57
به صرف سرزدن چند اشتباه از هم جدا شدیم به آسانی دو راه از هم! بعید بود چنین دوری از من و تو بعید شبیه فاصلهی آفتاب و ماه از هم تو فکر می کنی از دشمنی چه کم دارد بهانهگیری یاران نیمه راه از هم؟ به هم پناه میآورد روحمان یک روز به کی بریم در این روزها پناه از هم؟ گذشت دورهی آه از زمانه گفتنها چرا عزیز من! آه از...
-
Sonnet 232
1392/11/10 00:05
تـو رفـتــه ای و مـن هـنــوز بـاورم نمی شود و هر چه می کنم که از تو بگذرم ؛ نمی شود! نمی شود! چطور بی تو سر کنم؟! خودت بگو! دگـر دوام می شود بـیـاورم؟ نمی شود ... نگو خدا نخواست! هی نگو که قسمت این نبود! من این بهانه ها و حرف ها سرم نمی شود! جـنـون به حال من دچار می شود بدون تـو! بـد است حالـم آنقَـدر ، که بـدتـرم نمی...
-
Sonnet 231
1392/11/10 00:05
گریـه نمی کنـم که نـفـهـمـد کسی مـرا! بی های و هوی دست دلم رو نمی شود! گریـه نمی کنم که نـفـهـمـد کسی، ولی این حرف ها بـرای دلـم "او" نمی شود! دارد دوبـاره در دلـم این بـغـض لـعـنـتــی با یـاد چشـم های تـو تـکــرار می شـود انگار قلب شیشه ای ام در هجوم عشق بـا رفـتـن تـو بـر سـرم آوار می شود! عشقت سراب بود ؛...
-
Sonnet 230
1392/11/08 15:31
بین صدها سرفرازی یک تباهی لازم است گاه در چشم خلایق رو سیاهی لازم است زندگی شطرنج با خویش است ٬ تا کی فکر بُرد ؟ در میان صحنه گاهی اشتباهی لازم است رشته ی بین من و « او » با گره کوتاه شد معصیت آنقدرها بد نیست ٬ گاهی لازم است هر که از دل پاکی ام دم زد مرا تنها گذاشت آمدم حفظش کنم دیدم گناهی لازم است بعد از این در راه...
-
Sonnet 229
1392/11/08 15:28
تکرار خواهی شد درآغوش شبی دلگیر ترسیم خواهی شد میان ناله، بی تاخیــر خط خورده ای شاید؟ تمـام شهر فهمیدند با زجه های زخمی ات هم میشوی درگیر این رسم دنیا نیست چشمت را ببندیو.... هی بغض..خون گریه..یک عالمه تصویر دنیا برای هردوتامان تنگ و تاریک است تاریخ می رقصد ، میان این همــه زنجیــر خاموشیم را ، محض دنیای تو رو کردم...
-
Sonnet 228
1392/11/08 15:24
دستهـای تـو لایـق صبحنـد ، من سیاهـم ، همیـن که می بینی چشم هایم که هیچ.مالی نیست و نگاهم...همین که می بینی مـثـل حـوای قـصـه طــردم کــن قـهـرمـان مــذمــت تـاریـخ سیب سرخم همان که می گویی پرتگاهم !همین که می بینی حاضـرم! بی قـرار و بـازنــده از گـنـاه تـو بـازمی گـردم برده ای!بازی عجیبی نیست سر به راهم همین که می...
-
Sonnet 227
1392/11/08 15:23
زندگی صامت و بی رنگ اصلا خوب نیست دوستی با یک دل از سنگ اصلا خوب نیست شعر من آبستن شور است اما بی گمان شور بی ایجاز و بی آهنگ اصلا خوب نیست جای جای پهنه دریای چشمم دام و لیک جای ماهی می رسد خرچنگ اصلا خوب نیست دوستت دارم ولی هرگز نفهمیدی که عشق با زبان تلخ و شور جنگ اصلا خوب نیست در دلم اسطوره بودی ! عالم و زیبا ! ولی...
-
Sonnet 226
1392/11/05 14:15
میخواهمت اگرچه دلم با تو صاف نیست بین غریبـههاست که هیـچ اختلاف نیست بـرگــرد پـیـش از آنکه از ایـن دیـرتـر شـود این درّه است بین من و تو ، شکاف نیست گنجشک کوچکی که تو سیمرغ خواستی در مشت توست ، آن طرف کوه قاف نیست بـگـذار تـا مـقـابـل روی تـو بـگـذرم جـایـی کـه در مـقـابـلـه امـکـان لاف نیست تـا چـشـم تـو خـلاف...
-
Sonnet 225
1392/11/05 14:13
این،یک جنون منطقیست که می خواهمت هنوز حسی به غیرِعاشقیست که می خواهمت هنوز شاید فریب آینه ست که تکرارمی شود این هم دروغ صادقیست که می خواهمت هنوز تا مرز لمس جسم توست حضور کویریت حتما دلت شقایقیست که می خواهمت هنوز وقت گرفتن دلیست که از من ربوده ای شوق قصاص سارقیست،که می خواهمت هنوز هنگام انتخاب توست،اگرخواستی بمان این...
-
Sonnet 224
1392/11/02 02:39
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا در تنگنای "از تو پریدن" گذاشتی وقتی که آب و دانه برایم نریختی وقتی کلید در قفس من گذاشتی امروز از همیشه پشیمان تر آمدی دنبال من بنای دویدن گذاشتی من نیستم ...نگاه کن این باغ سوخت تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی!!! گیرم هنوز...