سخن خوب و خوشایند زدن آسان است
فـکـر می کـرد اگـر بـشـکـنـد و بـرگـردد
بـسـتـن زخـم و پـیـونـد زدن آسـان است
سنگ باشی هنری نیست که با سنگدلی
تـکـیـه بـر قـامـت الـونـد زدن آسـان است
کم کم از قربت این فاصلـه ها می فهمی
پشت پا بر سر سوگـنـد زدن آسـان است
دل نـگـه دار کـه در مـعـرکـه ی ایـن بـازار
حـرمـت خـاطـره را گـنـد زدن آسـان است
بـیـن دنــیـای مـجـازی شلـوغ و بـی رحـم
عشـق ورزیـدن و تـرفـنـد زدن آسـان است
مرضیه اوجی
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه
زلف در دست صبا ، گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه در ساخته ای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای
قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه ؟!
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای در انداخته ای یعنی چه
هرکس از مهره ی مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باخته ای یعنی چه
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداخته ای یعنی چه ؟!
حافظ
** پرده برانداختنت از دو رویی بهتر است
اما آشکار کردنش هم نه از قبحش می کاهد و
نه جبرانش می کند ...
- کی دهد در جلوه گاه دوست عاشق راه غیر
دم مزن از عشق اگر ره می دهی بر دیده خواب
وحشی
بی شک به دست باد شکستند جامها
وقتـی که یک ستـاره نـدارم چـه فایـده
هر شـب بجـای مـاه بـیـایـد به بـامـها
قـلـب به خون تپـیـده مـا را حـلال کرد
می خواست اجتنـاب کنـد از حـرامـها
شـعرم حـرام شد که به پای تـو ریختم
مانده است ننـگ عشـق برایم به نامـها
این قهوه های تلخ کسی را نمی کشند
از بـس که زهـر نـاب چشیـدنـد کامـها!
گفتند او هنوز به عشق (تـو) مبتلاست!
اصـلا به مـن نمی خورد ایـن اتـهامـها!
نغمه مستشار نظامی
این وصله ها
به من
به تو
نمی چسبد !
اعظم اکبری
** نمی رسـند به هـم دسـت اشتیـاق تـو و مـن
که تو همیشه همانی ، که من همیشه همینم
محمد علی بهمنی
*** میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
تـرک کـام خود گرفتـم تا برآیـد کـام دوسـت
حافظ