دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

دلـنــشــیـن

... شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست

Sonnet 77

طاقت ندارم از نگاهت دور باشم

یا پیش هم باشیم و من مجبور باشم...

با من بمان هر لحظه می افتم به پایت

هر چند در ظاهر زنی مغرور باشم

وقتی دلت صیاد این دریاست ای کاش

من ماهی ِ افتاده ای در تور باشم

بگذار با رویای وصلت خو بگیرم

حتی اگر یک وصله ی ناجور باشم

آغوش وا کن! حرف هایم گفتنی نیست

تا کی فقط در شاعری مشهور باشم؟!

پیراهنم ارزانی چشمان مست ات

لطفی ندارد عشق اگر محصور باشم!

روزی اگر سهم کسی بودی دعا کن ـ

ـ من کور باشم ، کور باشم ، کور باشم!


زهرا شعبانی



* می‌آیی و می‌روی

  هیچ وقت نمی‌مانی

  دوره‌گردی هستی

   که دور زنده‌گی‌ام

  فقط قدم می‌زنی...


** همیشه در دل همدیگریم و دور از هم

    چقدر خاطره داریم با مرور از هم!

    دو ریل در دو مسیر مخالفیم و بهم

    نمی رسیم بجز لحظه ی عبور از هم...

    مهدی فرجی

Sonnet 76

میخواهمت میدانی اما باورت نیست

فکری به جز نامهربانی در سرت نیست

دیگر شدی هرچند ، امّا من همانم

آری همان شوری که دیگر در سرت نیست

من دوستت دارم تمام حرفم این است

حرفی که عمری گفتم اما باورت نیست

ای کاش از آغاز با من گفته بودی

وقتی توان آمدن تا آخرت نیست


ناصر فیض



* هر که در عشق سر از قله برآرد هنر است

  هـمــه تـا دامــنــه ی کوه تـحمــل دارنـد

  مژگان عباسلو


** یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

    یا تنـگ در آغـوش بـگیـرم که بـمـیـرم

    فاضل نظری

Sonnet 75

سرد و بی طاقت و یک ریز ، دلم می لرزد

دو قدم مانده به پاییز ، دلم می لرزد

می رسی، شط نگاهت چه تماشا دارد

موج با موج گلاویز... دلم می لرزد

بعد می میرم و می میرم و می میرم و باز

من و یک حسّ غم انگیز ، دلم می لرزد

و تو می آیی و می آیی و می آیی و من

از صدای نفست نیز دلم می لرزد

من پر از حرفم و صد مُهر خموشی بر لب

و تو از حنجره لبریز... دلم می لرزد

و اذا زلزلت الارض، وَ مَن کُن فیکون

از تو فریاد که برخیز... دلم می لرزد

وَ مرا آن دم با نفخه ی اسرافیلیت

کمی آهسته برانگیز ... دلم می لرزد


الهام عمومی



* بودن و نبودنت مرا دلتنگ میکند ...

  در بودنت هراس رفتن...

  و در نبودنت انتظار آمدن...

  چه دو راهی دشواریست...!!!


** این بار که آمدی

    دستانت را روی قلبم بگذار

    تا بفهمی این دل با دیدن تو

    نمی تپد... میلرزد...!!!


Sonnet 74

هرگز نبودی تا ببینی دردهایم را

وقتی گمان کردی که بی تو سرخوش و مستم

وقتی نفهمیدی که در چشم تو گم بودم...

حالا ببین بی تو کجای زندگی هستم!

سنگین تر از روح من افتادی در این بن بست...

دیگر برای رفتن از رویای من دیر است

نه! تو نباید از نگاهم دورتر باشی...

برگرد! در قلبم برایت جای کافی هست...


نرگس شمس



* می ترسم ،

   اگر بروی

  با کدام کلمه به لکنت نیفتم

  و اگر برگردی

  حروف خرد شده ی کدام واژه را

  جمع کنم

  منیره حسینی


** نه بی اعتمادم نه بی اعتنا، فقط خسته از این همه دوری ام

    دلم خونه از این همه فاصله، ببخشید چند وقته اینجوریم

    ببخشید اگه پا به پاتم هنوز، ولی بودنت مرده تو باورم

    اگه از من ِ بعد تو خسته م و اگه از من ِ خسته عاشق ترم

    بردیا تیموری

Sonnet 73

برای عشق تو باید چه کار می کردم

چگونه باز دلت را شکار می کردم

چگونه از تب سرد نگاه گیرایت

به کنج سرد غرورم فرار می کردم

اگر خدا نفس ات را به روح من می داد

تمام سال، هوا را بهار می کردم

چه می شد آه، همان شب، یواشکی خود را

درون پیرهن ات استتار می کردم

تپش تپش ضربان دل ات به من می خورد

کنار تو به خودم افتخار می کردم

اگر که شعر، مجال نفس کشیدن داشت

تو را برای ابد، ماندگار می کردم


مرضیه خدیر



الا که از همگانت عزیزتر دارم

شکسته باد دلم، گر دل از تو بردارم

اگر چه دشمن جان منی، نمی دانم

چرا ز دوست ترت نیز، دوست تر دارم

بورز عشق و تحاشی مکن که با خبری

تو نیز از دل من ، کز دلت خبر دارم

قسم به چشم تو، که کور باد چشمانم

اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم

کدام دلبری؟ آخر به سینه، غیر دلی

که برده ای تو؟ دل دیگری مگر دارم؟

برای آمدنم آن چه دیگران دانند

بهانه ای است که من مقصدی دگر دارم

دلم به سوی تو پر می زند که می آیم

به شوق توست که آهنگ این سفر دارم

اگر به عشق هواداری ام کنی وقت است

که صبر کرده ام و نوبت ظفر دارم


حسین منزوی